RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
سلام مریم جان
1.مگه میخوای مثل بقیه ادمها زندگی خوبی داشته باشی؟میخوای همش در گذشته و مشکلاتت غلت بزنی؟میدونی اینجوری دیوونه میشی؟
فکر کردی مثلا ماها که با خانواده همسرمون مشکل داریم مقصر بودیم که همه چیزو فراموش کردیم و چسبیدیم به زندگی؟
مطمئن باش همسرت بهتر از هرکسی میدونه که تو مقصر بودی یا نه.پس به فکر این نباش.
2.طبیعیه.حل میشه.یکمی که بگذره و به ارامش برسی به این روزا و فکرا میخندی !
3.خوب خداروشکر که این حرف رو بهشون زده.تو ول کن این فکرا رو.چی کار داری بهشون که عوض شدن یا نشدن.این فکرای مسموم رو بریز دور.به تو کار نداشته باشن هرکاری میخوان بکنن...
4.ببین زمان بده به هر دوتون..فکر نکن یک روزه دو روزه همه چی میشه مثل سابق.زمان میخواد تا هردوتون آروم بشید
5.اون بیچاره هم حق داره.سر در گمه.هر دوتون سر در گمید.زندگی مشترک متقابله.نمیشه که تو بگی اون ناز بکشه فقط.خب تو هم باید درک کنی شرایط و موقیعتش رو
فقط الان سطح توقعاتت رو بیار پایین تا کم کم به حالت عادی برگردید
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)