سلام باز هم از همه شما عزیزان تشـــکر میکنم
تا اینجا من به این نتیجه رسیدم که برای اینکه بعد حسرتش رو نخورم برم در موردش تحقیق کنم و اینکه با خانواده ام در میون بگذارم اگه دیدم واقعا مناسبه و میتونم باهاش کنار بیام که چه بهتر اگر هم دیدم مناسب نیست حداقل فکرم آزاد میشه
در جواب "سارای گمگشته" هم بگم که من به جرات میتونم بگم که با بیشتر مشکلایی که زوج های جوان باهاش برمیخورن آشنا هستم چه از ازدواج دوستام چه از ازدواج برادرم و اینکه من اینقدر توی زندگی به مشکل برخوردم که حتی زندگی کردن توی بهشت بدون هیچ مشکلی رو نمی تونم تصور کنم
اما دوستان گرامی یه مشکل دیگه من همون جور که هم توی عنوان بیان کردم هم توی اولین پست اینه که نمی دونم چجوری سر حرف رو باهاش باز کنم . من توی ارتباط برقرار کردن با جنس مخالف مشکل ندارم اما توی این یه مورد خاص نمی دونم چرا وقتی می بینمش و تصمیم میگیرم که باهاشون سر صحبت رو باز کنم همش احساس میکنم که ممکنه کار رو خراب کنم و وضع از این که هست بدتر بشه و تا میام به خودم بیام که چجوری سر حرف رو باهاش باز کنم غیبش زده و رفته
حتی برای این کار به کتاب معجزه ارتباط (NLP)هم مراجعه کرده ام اما تاثیر زیادی نداشته
از روزی که اولین پست رو گذاشتم و ازتون کمک خواستم احساس میکنم بیشتر خاطر خواهش شدم تا این حد که با اینکه موقع امتحان های پایان ترم هست ، شبها از فکرش خوابم نمی بره و احساس میکنم چون سال آخر دانشگاهمه این آخرین فرصته حتی اضطرابم برای این موضوع از اضطراب امتحان ها بیشتر شده !
چکار کنم ؟؟؟
باز هم ببخشید که متن طولانی شد :)
علاقه مندی ها (Bookmarks)