با سلام
خواستم اینجا مشکلمو مطرح کنم ..راستش مشاوره ازدواجمو هم از اینجا گرفتم ...
من و همسرم همسنیم البته من 5 ماهی از همسرم بزرگترم.. حدود 7 ماهی میشه عقد کردیم وفعلا نامزیدیم ..
همسرم از نزدیکان مادرم هستن .. میدونین ادم تا وقتی با یه خونواده وصلت نکرده حتی اگه نزدیکترین حتی خالش هم باشه اونجوری نمی شناسه تاوقتی که بشه جزوی از خونواده اونها...
خلقیات خانواده ما تا حدودی با خانواده اونها فرق داره ..خانواده همسرم کاملا مرد سالار هستن ...البته من به این جمله اعتقاد دارم که نه مرد سالاری نه زن سالاری فقط شایسته سالاری.....
پدر همسرم شدیدا بد خلق هستن .. مادر شوهرم طوری اونو بار آوردن که همیشه حرفشو سر کرسی میشونه ...و بچه ها هم باید همیشه مطیع وفرمانبردار پدر شون باشن..
اوایل که خیلی زجر می کشیدم .. مثلا به خاطر یه مسئله کوچیک حتی هم اگه اشتباه خودش هم با شه چنان دادی سره پسرش می زنه که تن آدم می لرزه .. البته پسر کوچیکش یه خورده مثل خودش بد اعصابه با اون مراعات می کنه ..
اوایل که خیلی شوکه شده بودم ولی وقتی با همسرم حرف می زدم می گفت می دونم اخلاقش درست نیست ولی تو تحمل کن و واکنشی نشون نده ..
راستش تو این چند ماهه باهمسرم بگو مگو داشتیم فقط هم در ارتباط با خانودش..
می دونین خانواده همسرم خیلی رکن ..
تو این مورد می خوام واسه آینده منو راهنمائی کنین تا خدای ناکرده دچار مشکل نشیم .
قراره وقتی ازدواج کردیم تو آپارتمان اونها تو یه واحد دیگه زندگی کنیم.. خودم هم شاغل هستم.. ومی خوام حتمابه کارم ادامه بدم .. فقط میدونم واز این ترس دارم که فردا هرکاری داشتن یا هر مهمونی کوچیکی پدر شوهرم با تمام پررویی میاد در خونه رو میزنه که باید بیای وبه مادرت کمک کنی .. وحرفهایی پشت سرمن به همسرم میگن که منو از چشم همسرم بندازن ....می دونم که این کارن وکارشونو خوب بلدن..
چیکار کنم...
علاقه مندی ها (Bookmarks)